بهبه! مرد مینیاتوری! همه خانواده با شنیدن این خبر خوشحال شدند. برای خودم هم
عجیب بود چون همیشه دوست داشتم آقا را از نزدیک ببینم. خلاصه روز بعد من،
عمو و آقای آقاجانزاده (تهیهکننده برنامه) همراه با آقایان حسن پورشیرازی
ـ که آن موقع با ایفای نقش شوکت در سریال نرگس چهره شده بود ـ کمال
تبریزی، سیروس مقدم، فرزاد جمشیدی، سهیل محمودی، دکتر میرباقری (معاون وقت
سیما) و… وارد سالن کوچکی که مخصوص مهمانان بیت بود، شدیم و منتظر
ماندیم. آقا که تشریف آوردند تا چشمشان به من افتاد فرمودند: «بهبه! مرد
مینیاتوری!» در این لحظه عموپورنگ بغلم کرد تا با آقای روبوسی کنم. ایشان همه مهمانان را با کارهایشان میشناختند و بخش زیادی
از صحبتهایشان را به برنامه ما اختصاص دادند و بر تولید شادی سازنده برای
بچهها تاکید کردند و گفتند: «برنامه خوبی دارید. نوههایم کارهایتان را
میبینند.» سپس از اجرای شاد، مسلط و دارای جهت و هدف عمو تشکر کردند و با
اشاره به من از عمو پورنگ پرسیدند: «ایشان را از کجا پیدا کردید و همراه
خودتان کردید؟» قبل از این که عموپورنگ جواب بدهد، گفتم از تو لپلپ! و همه
خندیدند. در پایان جلسه هم دوباره جلو رفتم و به آقا گفتم چفیهتان را به
من بدهید. ایشان هم فرمودند: «چشمچشم» و دادند منتها عمو چفیه را از من
گرفت تا ببرد خانه و به سه قسمت تقسیم کند و سهم هر کس را برایش بیاورد،
اما برد که برد و دیگر نیاورد. البته پنج سال بیشتر نگذشته و احتمالا هنوز
دارد دنبال قیچی میگردد. آقای جمشیدی هم خودکار آقا را به عنوان یادگاری
گرفت. منبع:سایت شناخت رهبریخاطره
دیدار با حضرت آیتالله خامنهای مربوط به سال ۸۵ است. یکی دو روز بعد از
این که عموپورنگ و گروه هنرمندان از سفر حج واجب برگشتند، خدمت آقا رسیدیم
البته من اصلا در جریان نبودم. شب قبلش تهیهکننده تماس گرفت و گفت فردا
ساعت ۹ صبح آماده باش که میخواهیم برای دیدار با آقا به بیت رهبری برویم.